طه حسین فراهانی
دارِ فانی
بیفانی شد
و نامی که «فانی» بود
از مرزِ صفت گذشت
و به معنا رسید.
در تاریخ فرهنگ ایران، همیشه نامهایی بودهاند که بر جلد کتابها نشستهاند و نامهایی که پشت جلد، در فهرست منابع، در حاشیه مدخلها و در نظم پنهان دانش جا خوش کردهاند. اگر گروه نخست دیده میشوند، گروه دوم فرهنگ را سر پا نگه میدارند. «کامران فانی» از این گروه دوم بود؛ انسانی که بیسروصدا، اما با حضوری عمیق و ماندگار، در ساختن حافظه فرهنگی معاصر ایران سهمی اساسی داشت. او نه اهل جنجال بود، نه اهل نمایش، و نه شیفته ثبت نام خود بر پیشانی آثار. فانی از آن دست آدمها بود که بهدرستی باور داشت اگر کار درست انجام شود، نام اهمیتی ندارد.
«کامران فانی» (۲۵ فروردین ۱۳۲۳ –۲۲ آذر ۱۴۰۴) نویسنده، مترجم، کتابدار، نسخهپژوه و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و هیأت علمی دانشنامه تشیع بود. اما این عناوین رسمی، تنها پوستهای از هویت او را نشان میدهند. فانی بیش از هر چیز، «آدم کتاب» بود؛ کسی که کتاب را نه بهمثابه کالا، نه حتی فقط متن، بلکه بهعنوان یک امر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی میفهمید. کتاب برای او جایی بود که حافظه جمعی، اخلاق پژوهش و مسؤولیت اجتماعی به هم میرسند.
او در قزوین به دنیا آمد و از نوجوانی با کتاب انس گرفت. نخستین تجربههای کتابداریاش به دوران دبیرستان بازمیگشت؛ زمانی که کتابخانه مدرسه را سامان داد و فهرستنویسی آن را برعهده گرفت. شاید همان تجربههای ساده، بذر مسیری را کاشت که بعدها به یکی از مؤثرترین زیستهای فرهنگی ایران معاصر انجامید. فانی تحصیلات دانشگاهی خود را با ورود به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران آغاز کرد و دو سال نیز آن را ادامه داد، اما خیلی زود دریافت که مسیر زندگیاش از جایی دیگر میگذرد. پزشکی را رها کرد؛ تصمیمی که در نگاه بیرونی شاید نامعقول به نظر میرسید، اما در باطن، نشانهای از شجاعت و صداقت او با خویشتن بود.
او به زبان و ادبیات فارسی روی آورد و سپس کتابداری را برگزید؛ انتخابی که نه شهرت داشت و نه ثروت، اما امکان اثرگذاری عمیق فراهم میکرد. سالهای تحصیل او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، با یکی از درخشانترین نسلهای علمی ایران همزمان شد. فانی از محضر استادانی چون: عبدالحسین زرینکوب، ذبیحالله صفا، بدیعالزمان فروزانفر، پرویز ناتلخانلری، جلالالدین همایی و بهرام فرهوشی بهره برد و همدوره چهرههایی چون: بهاءالدین خرمشاهی، سعید حمیدیان و حسن انوشه بود. این فضا، او را در متن سنت و تجدد فکری ایران قرار داد؛ جایی که دانش کلاسیک با پرسشهای مدرن پیوند میخورد.
با این حال، چندوجهی بودن فانی را نمیتوان صرفاً محصول آموزش دانشگاهی دانست. بخش عمده دانش او حاصل زیست پژوهشیاش بود: مطالعه مداوم، کندوکاو وسواسگونه در متون، ارتباط فعال با منابع و تسلط به زبان انگلیسی که امکان دسترسی به ادبیات علمی جهان را برایش فراهم میکرد. فانی نه مصرفکننده دانش، که ساماندهنده و پالایشگر آن بود.
در سال ۱۳۵۲، کارشناسی ارشد علوم کتابداری و اطلاعرسانی را از دانشگاه تهران گرفت و از سال ۱۳۵۹، فعالیت حرفهای خود را در کتابخانه ملی ایران آغاز کرد. حضور او در کتابخانه ملی، حضوری صرفاً اداری یا تشریفاتی نبود. فانی بهتدریج به یکی از ستونهای فکری این نهاد بدل شد. عضویت در هیأت علمی، مشاورت ریاست و حضور در شورای عالی مشاوران، تنها بخشی از نقشهای رسمی او بود. نقش واقعی فانی، در پشتصحنه پروژههای زیربنایی شکل میگرفت؛ جایی که تصمیمهای دقیق و کمهیاهو، آینده پژوهش را رقم میزنند.
از مهمترین خدمات او مشارکت مؤثر در طراحی و تدوین نظامهای ردهبندی بومی بود؛ از جمله «ردهبندی تاریخ ایران» و «ردهبندی فلسفه اسلامی». این دست کارها، از آن پروژههایی هستند که نه دیده میشوند و نه تحسین میگیرند، اما بدون آنها هیچ کتابخانه، دانشنامه یا نظام اطلاعرسانی معنا پیدا نمیکند. فانی بهخوبی میدانست که فرهنگ، پیش از تولید متن، به نظم نیاز دارد؛ به چارچوبی که دانش را قابل دسترسی و بازیابی و قابل تداوم کند.رد پای او را میتوان در اغلب آثار مرجع و بنیادی چهار دهه اخیر فرهنگ ایران یافت: «دایرةالمعارف تشیع»، «دانشنامه دانشگستر»، «دانشنامه کودکان و نوجوانان»، «فرهنگ موضوعی قرآن» و پروژههای مشابه. در این آثار، گاه مسؤولیت سرپرستی داشت، گاه ویراستار بود و گاه مشارکتکنندهای خاموش، اما تعیینکننده. بسیاری از مدخلها، ویرایشها و تصمیمهای ساختاری این آثار، حاصل دقت، وسواس علمی و نگاه کلان اوست. اگر سهم واقعی فانی در این پروژهها یکجا گردآوری شود، تصویری روشن از حجم کار و نقش بیبدیل او در شکلدهی به حافظه علمی ایران به دست میآید.
فانی مترجمی توانا نیز بود و ترجمههای دقیقی از زبان انگلیسی به فارسی انجام داد. آثاری چون: «علم در تاریخ» اثر برنال، «خطابه پوشکین» داستایفسکی و «موش و گربه» گونتر گراس. با این حال، در سالهای بعد، ترجیح داد ترجمه را کنار بگذارد و توان خود را صرف پژوهشهای بنیادی کند. بهگمانش، فرهنگ ایران بیش از تولیدهای فردی پرزرقوبرق، به کارهای زیرساختی نیاز دارد؛ کارهایی که شهرت نمیآورند، اما امکان شهرت دیگران را فراهم میکنند.
یکی از شاخصترین ویژگیهای کامران فانی، فروتنی کمنظیرش بود. با وجود دانشی گسترده در حوزههای تاریخ، ادبیات، کتابپژوهی، نسخهشناسی و علوم قرآنی، هرگز اهل خودنمایی نبود. دانستههایش را اندوختهای شخصی نمیدید، بلکه سرمایهای عمومی میدانست که باید در اختیار دیگران قرار گیرد. هر پژوهشگری که به بنبست میرسید، اگر سراغ فانی میرفت، با همراهی تمامقد و بیمنت او مواجه میشد. این روحیه، فقط در عرصه علمی نبود؛ در بزنگاههای انسانی نیز خود را نشان میداد، از جمله دفاع جدیاش از حفظ کتابخانههای شخصی پژوهشگران و جلوگیری از پراکندگی حاصل عمر آنان.
فانی انسانی بسیار پرکار بود.
در یک روز ممکن بود او را در چند مرکز پژوهشی مختلف ببینید؛ صبح زود در نهادی، پیش از ظهر در جایی دیگر و عصر در جلسهای علمی یا محفلی فرهنگی. با این همه، هیچگاه شتابزده یا سطحی کار نمیکرد. پیوند او با کتاب، پیوندی زنده و دائمی بود. همواره در حال خواندن بود و از کشف یک نکته تازه، شوقی صادقانه در رفتارش دیده میشد. شوقی که آن را بیدریغ با دوستان و همکارانش تقسیم میکرد.
فانی گنجینهای از خاطرات نیمقرن فرهنگ ایران بود؛ از فضای پرجنبوجوش فرهنگی پیش از انقلاب و ارتباط با چهرههایی چون غلامحسین ساعدی گرفته تا دوستی دیرپایش با بهاءالدین خرمشاهی. افسوس که بخش بزرگی از این خاطرات هرگز بهصورت منسجم ثبت نشد. با این حال، بعید است پژوهشگری با آن حجم مطالعه و دقت، بییادداشت زیسته باشد. اگر نوشتهها و دستنوشتههای پراکنده او گردآوری و منتشر شوند، میتوانند منبعی ارزشمند برای نسل جوان پژوهشگران باشند؛ هم از حیث محتوا و هم از نظر روش و اخلاق تحقیق.
سالهای پایانی عمر کامران فانی با ضعف حافظه و ابتلا به آلزایمر همراه شد. انزوایی ناخواسته که بخش تلخی از زندگی او را رقم زد. و سرانجام در ۸۱ سالگی چشم از جهان فروبست. دوستان و همنسلانش او را «آقای کتاب» مینامیدند؛ لقبی که شاید از هر عنوان رسمی، دقیقتر باشد.کامران فانی شاید کتابهای قطور به نام خود منتشر نکرد، اما برای همیشه در شالوده فرهنگ معاصر ایران حضور دارد. او از آن پژوهشگرانی بود که بیش از آنکه نام شان بماند، کارشان میماند. و این در روزگاری که نامها پررنگتر از کارها شدهاند، شریفترین شکل حضور در فرهنگ است.

شما چه نظری دارید؟